174روزگی
*28.6.93* *18:05* جمعه *5ماه 19 روز* *174روزگی* وقتی رفتیم اصفهان تا یه مدت بعدش شما زود میخوابیدی ولی دوباره خراب شدی و تا دیری بیداری. همراه با سینه خیز در تلاشی رو چهار دست و پات وایسی کمی میمونی ولی نمیتونی چهار دست و پا بری. از گذشته و آینده میخوام برات بگم،از اون روز که از اصفهان برگشتیم به خونه.مامانم اینا رفتن کرمانشاه و جوانرود.از اونجا کلی لباس های خوشگل برات خریدن.هر بار جایی میرن همیشه برات خرید میکنن.حتی تو شهر خودمون خیابون که میرن معمولا یه چیزی برات میخرن.چند باری هم برات شیرخشک خریدن. ولی نمیدونم چرای خونواده ی بابایی تا امروز هیچی برات نخریدن جز چند باری پوشک و شیرخشک.نمیدونم ...